تلخ تمام شد ٬ مثل ۸۴ ٬ اینجا هستم.



عینکم کلفت تر می شود

این سطرها که هی کوچک

و تخته سیاه تر از آن

که گچ سفید

پشت چراغ قرمز

فکرکردن به جغرافیای استکهلم

گیج می شوم در ماهیت یک سیاه چاله فضایی

هندسه نخوانده

محیط دایره را از برم

عینک را در چشمم فرو می کنم

از کوری

برای تن های مدفون من ٬‌ برای سهم کرم ها ٬ لعنت به ۲۲ شهریور



چه زود سپیده از شب زلفت دمید

چه زود در تصادم خطوط

تمام یادگار جوانیت شخید

ودر ادامه

هیچ

شعر دستمالی

واینکه هنوزاحمقانه

از اعوجاج چنین خرد

شکوه مرثیه می طلبم من

میان تسلسل مرگ های ایگناسیو

ساعت پنج عصر مانده است بر تمامی ساعت ها